، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

ستاره نابغه کوچولو

مرکز مشاوره

دوستای گلی که ازم خواسته بودید مرکز مشاوره معرفی کنم . واقعا اینکار خیلی مسئولیت داره مثل وقتی که یک نفر از شما می خواد یک دختر یا پسر خوب واسه ازدواج معرفی کنید . اگه خوب بشه که خب خداروشکر اگه بد باشه تا آخر زندگی نفرینش واسه آدم می مونه من خودم از نزدیک با اینجا آشنا هستم و من! راضی بودم بازم می گم لطفا خودتون بسنجید کانون سنجش و افزایش هوش کودکان اینم آدرس سایتش http://www.moshaverehoosh.com/ ...
25 تير 1392

مهدکودک 2

دلم می خواد بنویسم بی دلیل و با دلیل فقط بنویسم . از دلتنگیهام از اشکهای ناخواسته ی گاه و بیگاه گوشه چشمام . از بغض لعنتی که دو هفته هست گلومو فشار میده .  خدایا دخترم بزرگ شده و من باز هم جا موندم . خدایا خدایا خدایا! با فریاد خفه شده سکوتم چه کنم؟ نه مادرکم! نگرن نشو .هیچ اتفاق بدی رخ نداده . امروز برای ثبت نام قطعی رفتیم مهدکودک و تو چه شادمان لحظاتت رو سپری کردی. ازت معمولی خداحافظی کردم و جوابم یک خداحافظی سرسری از جانب تو بود چون می خواستی زودتر بری طبقه بالا که از بقیه بچه ها جا نمونی . مدتی تو ماشین نشستم و بعد برای بردنت اومدم و در نهایت تو با گریه از مهد بیرون اومدی  و وقتی با تلفن برای بابایی تعریف کردم با همون طنز...
17 تير 1392

مهدکودک

مهدکودک ... اگه مامان باشی و جگرگوشه ات به سن 3 سالگی یا 4 سالگی نزدیک شده باشه حتی اگه خانه دار هم باشی کلی دلهره و نگرانی و حرف نگفته رو تو همون 3 تا نقطه می خونی. دلم می خواست بنویسم مهدکودک ... و بجای هر حرفی بغض تو گلوم و اشک گوشه چشمام رو نشون بدم. سعی کردم مادر قوی باشم البته سعی کردم . سعی کردم بجای گفتن " مامان مواظب باش" لبخند دلگرمی بخشی رو رو لبام بشونم و بگم " می دونم که می تونی " و گاهی همراه با دستی کمکرسان. هیچوقت از هیچ چیزی نترسوندمت : از هیچ چیز حتی مرگ ! البته فلسفه طولانی داره و تصمیم راحت و یک شبه ای نبوده این مواجهه با مرگ. پس بدیهیه که از دزد، دکتر، آمپول، غریبه و هیییییییییییییییییچ جانوری (حتی سوسک) تو رو نتر...
15 تير 1392

شبهای رویایی

  فقط باید مادر باشی تا بادیدن این کاریکاتور اشک تو چشمات جمع بشه ! و چیزیکه برام جالب بود اینکه کاریکاتو رو آقایی بنام سعید کشیده (اینجور که از امضا فهمیدم) شبهای رویایی من و تو! زمان چقدر زود می گذره نمی تونم باور کنم تا همین چند ماه پیش ( یعنی تا حدود 2 سال و نیمگی) لذت خوابیدن مداوم حتی 3 ساعت مثل یک رویا بود برام و حالا پرنسس زیبای من سر ساعت 9:30 آماده خوابیدن میشه و نهایتا تا 10-10:15 تبدیل به زیبای خفته قصه ها و از همه رویایی تر اینکه تا خود صبح می خوابه . یعنی باور کنم ؟ من و اینهمه خوشبختی!!!!!!!!!!!!! و خوشبختی بالاتر وضعیت غذاخوردن نازنین خانومه. تو مسافرت واقعا دیگه کم آورده بودم یکهفته تقریبا جز شیر هیچی نخور...
8 تير 1392
1